در دو قسمت قبلی با هلنا و پدر روزبه آشنا شدیم و خواندیم که اسقف اعظم پیر و ناتوان شده بود و روزهای پایان عمرش را می گذراند. همچنین خواندیم که هلنا فرزندش را برای غسل تعمیم نزد پدر روزبه آورد و پدر برای این کودک نامی انتخاب کرد و حالا ادامه ماجرا.....
پدر روزبه کودک را در آغوش گرفت و غسل داد. او نام کودک را احمد گذاشت. هلنا با تعجب به پدر نگاه کرد و پرسید:
- پدر حتماً نامی که شما گذاشته اید. نامی نیکو و مبارک است. اما معنی آن را نمیدانیم.
پدر روزبه مثل همیشه لبخندی زد و گفت:
- احمد، همان کسی است که آمدنش را مسیح مژده داده است. احمد آخرین پیامبر و فرستاده خدا است. او در سرزمینی ظهور می کند که درختهای نخل فراوانی دارد.
چند روز بعد، اسقف اعظم شهر در بستر بیماری بود. همه می دانستند، روزهای آخر زندگی اوست.
پدر روزبه، کنار بستر دوست و استادش – اسقف اعظم – نشست و دست هایش را در دست گرفت.
پدر بسیار ناراحت و غمگین بود. اسقف رو به او کرد و گفت:
- دوست عزیز! مرگ من خیلی نزدیک است و مطمئنم هنگام رسالت آخرین پیامبر، دیگر در این دنیا نیستم. اما می دانم که تو عمری طولانی داری. به کشورهای عربی برو و تا او را نیافته ای از پا ننشین.
اسقف اعظم این را گفت و بعد برای همیشه چشم هایش را بست. فردای آن روز، خورشید در آسمان نیلگون به گرمی می درخشید. پدر روزبه با کاروانی که به سرزمین های عربی می رفت، همراه شد. او راهی طولانی در پیش داشت. صدای زنگ کاروان همراه با آواز دلنواز نی چوپان در کوه و دشت پیچیده بود.
مردم عموریه با کسی خداحافظی می کردند که سال ها بعد یکی از بهترین و نزدیکترین یاران و دوستان پیامبر خدا می شد.
سلمان فارسی کیست؟
او در اصفهان و در خانواده ای زرتشتی به دنیا آمد. نامش را روزبه گذاشتند. روزبه بسیار باهوش، کنجکاو و اهل مطالعه و تحقیق بود. او به خاطر کلیسایی که در شهر بود، با دین مسیح آشنا شد. روزبه ساعت ها با کشیش کلیسا در باره مسیحیت بحث و گفتگو می کرد. تا اینکه کشیش به خاطر سئوال های سخت و پیچیدۀ روزبه قادر به پاسخگویی نبود.
او پس از تحقیق بسیار در دو دین مسیح و زرتشت، دین مسیحیت را حق یافت و اندیشید که بهترین راه برای پاسخگویی به سوالاتش سفر به مناطقی است که علمای مسحیت در آنجا زندگی می کنند.
بنابراین ابتدا به شام و بعد به موصل، نصیبین و در آخر به عموریۀ رم رفت. در عموریه به بالاترین مقام کلیسا البته بعد از اسقف اعظم، رسید. کشیش روزبه از درآمدهای کلیسا استفاده نمی کرد؛ بلکه از طریق دامداری، امرار معاش می کرد و از همین راه به فقرا و نیازمندان نیز یاری می رساند. کشیش روزبه و اسقف اعظم، پس از تحقیقات بسیار در انجیل ها و کتاب هایی که در دسترس داشتند؛ نشانه های آخرین پیامبری را که خداوند وعده داده بود، یافتند. با مرگ اسقف کشیش روزبه خود به تنهایی همراه با کاروانی به طرف سرزمین های عرب رفت. اما در راه، صاحب کاروان او را به عنوان غلام و برده ای فروخت. به این صورت، مدتی از عمر شریفش را به عنوان غلام و برده در شهر یثرب گذراند. یثرب شهری است که پس از هجرت تاریخی پیامبر خدا به مدینه النبی تغییر نام داد.
روزبه در همین شهر توسط رسول گرامی به دین اسلام مشرف شد.
حضرت محمد (ص) نام روزبه را سلمان نهاد و او را با کمک حضرت علی (ع) از غلامی آزاد کرد. پس از آن، سلمان فارسی از محبوبتریت و بهترین یاران پیامبر خدا شد.
به طوری که آیه 38 سوره محمد در شان او نازل گردید:
اگر از اسلام دور شوید، خداوند به جای شما مردمی دیگر می آورد که هرگز مثل شما نیستند.
و هنگامی که از ایشان پرسیدند: منظور خداوند از این مردم چه کسانی هستند؟
پاسخ دادند: منظور سلمان و ایرانیان اند که اگر دین در ستاره ثریا هم باشد به آن دست می یابند.
حضرت محمد (ص) بارها فرمودند:
سلمان مثل دریا است که هیچگاه خشک نمی شود.
مثل گنجی است که تمام نمی شود. سلمان از ما اهل بیت است.
پایان

نویسنده: زهره مهروی پور و حنانه ارجمندی